خانه / ادبیات / شعر / شعر فارسی

شعر فارسی

پوشه

پوشه و پوشه حیکایه‌هایم که نیست. و پوشه ترجمه‌هایم …. …. و پرونده‌ام که هی چاق‌تر شده است، و من لاغرتر و دریاچه کم‌آ‌ب‌تر و آبرویم به آب او بسته­‌تر! …. و پوشه شعرهایم که نیست. و پرنده پوش می‌دهد پرهایش را که هوا می‌رود که سرد شود. اما من …

ادامه نوشته »

این زن

این زن سوخت برید ریخت شکست سوخت برید ریخت شکست باز در تنگنای پختن و رُفتن، دلی فرسود که دیگر خنده‌ی کودک چند بار باید تا بگشاید دلش را تا خنده زند به رویش هر دست ِ نوازش زمخت در نظرش، شتاب در وجودش تا یک دریا شستن تا پیوسته‌ی …

ادامه نوشته »