فروش دیوار برلین ریوکا سالمن، ترجمه: فرانک فرید وقتی دیوار برلین در نوامبر ۱۹۸۹ سقوط کرد، تلویزیون هیچچیز دیگری غیرازآن نشان نمیداد. من متحیر نشسته بودم و گروهگروه از مردم برلین غربی و شرقی را میدیدم که روانه دروازهای میشدند که بالاخره بعد از دههها جدایی، گشوده شده بود. …
ادامه نوشته »تعلیم به رئیسجمهور
تعلیم به رئیسجمهور بونی ماریس، ترجمه: فرانک فرید من استاد دانشگاه جرج واشنگتن در واشنگتن دیسی و حامی مشتاق تیم بسکتبال زنان هستم. در سال ۱۹۹۵ وقتی به مسابقاتِ رفتوبرگشت زنان و مردان میرفتم، بهتزده از اینکه از درگاه امنیتی[۱] گذرانده شدم، پرسیدم چه اتفاقی افتاده؟ آیا کسی تیمهای ما را …
ادامه نوشته »من هم فحش دادم!
من هم فحش دادم! لوئیز چیوتّی، ترجمه: فرانک فرید سالها قبل به یک جلسه کاریِ یک شرکت بسیار سنتی دعوت شده بودم. منظورم از عنوان کردن “سنتی”، گفتن این نکته است که این شرکت بیش از ۱۰۰ سال سابقهی کار داشته و من اولین زنی بودم که در یک جلسهی …
ادامه نوشته »دستتو بکش!
دستتو بکش! بابی آسوبل، ترجمه: فرانک فرید دو ماجرا برای گفتن دارم؛ یکی مربوط است به دوران نوجوانی من و یکی به دوران بزرگسالیام؛ اما هردوی آنها درونمایهی مشترکی دارند: من زنی هستم که مسائل را به دست خودم راست و ریست میکنم! معنی نیویورک دههی پنجاه برای یک دختر این …
ادامه نوشته »جلوی هیشکی کم نیار!
جلوی هیشکی کم نیار! تارا بـِتس، ترجمه: فرانک فرید جمعهها روز ما بود. آخه جمعهها مادربزرگم که هنوز هم نوشگاه مهمانخانهی متعلق به پدربزرگ و خودش را اداره میکرد، بعد از بستن آنجا مرا به خانهشان میبرد. پدرم هم در مهمانخانه کار میکرد. من و والدینم در آپارتمان بالای آنجا …
ادامه نوشته »میتوانی قوانین را به چالش بکشی و …
میتوانی قوانین را به چالش بکشی و … گوئین مکوِی، برگردان: فرانک فرید طی دوران تحصیلم در دبیرستان، یکی از بنیانگذاران بخش محلیِ سازمان ملی اصلاح قوانین مربوط به ماریجوانا[۱] بودم. علاوه بر چیزهای دیگر، من بر این باور بودم که پلیس بیشتر از آنکه توی زیرزمینها دنبال کسانی باشد که …
ادامه نوشته »شب نجاتِ مامان، یا شب از دست رفتنِ کودکیام!
شب نجاتِ مامان، یا شب از دست رفتنِ کودکیام! دی.اچ. وو، برگردان: فرانک فرید ـ عزیز دلم، بیدار شو! پاشو… پاشو عزیز دلم! ـ چی شده، مامان؟ آخه بگو چی شده؟ ـ بلند شو، عزیزم. کیمونوتو بپوش، بریم. من برادرت رو برمیدارم. زود باش. ـ چی؟ آخه کجا میریم؟ ـ …
ادامه نوشته »پرش بهسوی آلپ!
پرش بهسوی آلپ! فریزیا پرودرو، برگردان: فرانک فرید بیستویک سالم بود که بهتنهایی برای یک ماه به اروپا سفر میکردم. تمام هزینه سفرم را هم از کارِ سخت خودم کنار گذاشته بودم؛ بدون هیچ کمکخرجی از والدینم. وقتی آنجا بودم، تصمیم گرفتم کوههای آلپ را هم ببینم. طوری برنامهریزی کردم …
ادامه نوشته »موعظه برای مجرم!
موعظه برای مجرم! کاتلین تار، برگردان: فرانک فرید صبح ملایم یک روز تابستانی، هنوز خوابآلود بودم که صدای گوشخراش شکستن چیزی خواب ازسرم پراند. بلند شدم ببینم چی شده. درحالیکه فقط یک لباسخواب صورتی مدل بچهگانه کوتاه تنم بود، درِ اتاقخواب را باز کردم و در مقابلم مردی را دیدم …
ادامه نوشته »پرداخت بهای هر چیز
پرداخت بهای هر چیز مونیک باودن قبلا به ما تذکر داده بودند که بیرون رفتن در خیابانهای دیترویت در تاریکی شب، میتواند خیلی خطرناک باشد، اما هم من، و هم آلیس گرسنهمان بود. ما محوطهی امنِ اجلاس را در کوبال هال ترک کردیم و بهسوی جایی که قبلا برای صرفِ شام نشان …
ادامه نوشته »