نظامیگری و خشونت علیه زنان دو روی سکهی «دیگری سازی»
لوسیندا مارشال[۱]، ۲۰۱۰
برگردان: فرانک فرید، مرداد ۹۰
از آغاز به کار «شبکهی فمینیستی صلح» در سال ۲۰۰۱، من دربارهی میلیتاریسم و خشونت علیه زنان، بارها و بارها نوشته و یا سخنرانی کردهام. مشکلات زیادی که در آن سالها شاهدش بودهام حتی حادتر هم شدهاند و در پرداختن به این فجایع بهبود عمدهای حاصل نشده است؛ بنابراین من کماکان در حال نوشتن و گفتن دربارهی این موضوع هستم، و این نوشته گزیدهای از سخنرانی من در دانشگاه دیتون میباشد.
وقتی انفجار بمب، خشونت و نسلکشی سرخطِ خبرها را تشکیل میدهند، آنچه برجا میماند، بدن زنان بهمثابه بخش غیر قابلرؤیت کارزار است.
مارگو وال استروم نماینده ویژهی سازمان ملل در حوزهی خشونت علیه زنان در مواقع جنگ
- برای اینکه کاملاً متوجه موضوع خشونت علیه زنان شویم لازم است با دیدگاهی جنسیتی به آن نگاه کنیم و من امروز روی این سؤال تمرکز خواهم کرد که کدام ویژگیِ میلیتاریسم، زنان را بالأخص در موقعیتهای مخاطرهآمیز قرار میدهد.
انسان با سه روش اساسی در پی کسب توانمندی است:
- اول، قدرت فردی یا بهعبارتدیگر، قابلیتها و نیروهای درونی خودِ فرد
- سپس، قدرت جمعی یا قدرتِ جامعه ــ که همهی ما در آن مشترک هستیم.
- دست آخر، قدرتِ برتر ــ که به باور بسیاری میتوان با اعمال قدرت از بالا به توانمندی دست یافت.
میلیتاریسم و نظام پدرسالاری که میلیتاریسم از آن دفاع میکند، مبتنی بر همین قدرت نوع سوم است که زنان را بالأخص در معرض خطر شکنجه، خشونت و آزار قرار میدهد.
برای کسب توانمندی به این طریق لازم است قدرتِ برترِ خود را بر چیزی یا کسی اعمال کنید و برای اعمال آن، نیاز دارید هدفِ مزبور را «دیگری» قلمداد کنید.
وجه اساسی میلیتاریسم و خشونت علیه زنان، همین خلقِ «دیگری» است. خلق دیگری یعنی ایجاد تمایز ساختگی بین دو گروه از مردم. این «دیگری» بهمثابه کمتر یا کهتر یا پایینتر تعریف میشود. وقتی «دیگری» بهعنوان کمتر تلقی شد یا باید «نابود» شود و یا مورد «حمایت» قرار گیرد.
امروزه تلفات غیرنظامیان ۷۰% کل تلفات اقدامات نظامی را تشکیل میدهد. ازآنجاکه اکثریت جامعه متشکل از زنان و کودکان است، درنتیجه بیشترین تلفات جنگ از بین آنهاست.
———-
چه ویژگی، منازعات نظامی زنان را بخصوص آسیبپذیر و بیدفاع میسازد؟
- در وهلهی اول تضعیف یا تلاشی دولتها و عدم اجرای قانون
- عوامل دیگر شامل بیخانمان شدن؛ دور افتادن از خانواده، بخصوص دور افتادن از مردان سرپرست و نانآور؛ و پناهندگی
- و درنهایت از دست دادن شغل و یا منبع درآمد
موارد زیر سهلالوصولترین راههای شکنجه و آزار جنسی زنان درنتیجهی نظامیگری است:
- تجاوز
- بردگی جنسی /قاچاق جنسی
- ازدواج و بارداریهای اجباری
- زنکشی و نسلکشی
نکات دیگری که در این رابطه باید مدنظر قرار گیرد:
- دیگر جنگها نه در میدان نبرد که در شهرهای بزرگ و کوچک و روستاها صورت میگیرد.
- در جنگها غالباً بدن زنان بخشی از زمین جنگی محسوب میشود که نیروهای متخاصم بر سر آن یا بر آن نبرد میکنند!
- اغلب، بدن زنان جزو غنائم جنگی بهحساب میآید، و یا تحت عنوان کلی «خسارات فرعی» جنگ نادیده گرفته میشود.
- خشونت علیه زنان با خاتمه جنگ به اتمام نمیرسد. (همه ما از تجاوز سربازان حافظ صلح سازمان ملل گزارشهایی شنیدهایم و یا در مورد سربازانی که پس از بازگشت به خانههایشان مرتکب ضربوجرح یا قتل همسران خود میشوند.)
ارقام بهخودیخود گویا هستند:
- در نسلکشی رواندا به بیش از نیم میلیون زن تجاوز شد.
- ۶۴۰۰۰ زن در طی جنگ در سیرالئون مورد تجاوز قرار گرفتند.
- ۴۰۰۰۰ زن در بوسنی و هرزه گووین قربانی تجاوز شدند.
- ۴۵۰۰ مورد تجاوز تنها در طی ۶ ماه در یکی از مناطق جمهوری دموکراتیک کنگو (زئیر سابق) صورت گرفت.
- و صدها مورد تجاوز بهطور روزانه در دارفور صورت میگیرد.
با استناد به این ارقام قابل توجه و باورنکردنی قربانیان هم میتوان گفت که خشونت علیه زنان، ذاتی میلیتاریسم است.
درهم تنیدگی نظامیگری و خشونت علیه زنان معضلی جهانی است، اما این بار میخواهم روی این موضوع متمرکز شوم که این امر چگونه در مورد ایالاتمتحده امریکا صادق است.
دلایل متعددی برای این امر وجود دارد:
- امریکا دارای بزرگترین قدرت نظامی جهان است و بنا بر حجم گستردهی عملیات نظامی آن، ابعاد وسیع مسئله متوجه ما آمریکائیها بوده و هست.
- بیشتر ما (حاضرین در جلسه سخنرانی) شهروندان آمریکایی هستیم و به گمانم قبل از نشانهروی انگشت اتهام بهسوی دیگران، بهتر است درباره امکان خطاکار بودن خود سخن بگوییم و مسئولیت تغییر آن را به عهده بگیریم.
بیایید ابتدا درباره افغانستان صحبت کنیم. چنانچه قبلاً هم متذکر شدم یکی از توجیهات ما برای حمله به افغانستان آزادی زنان افغان بود؛ اما چنانچه دیدهبان حقوق بشر هم، سال قبل اعلام کرد یکی از بدترین شکستها متوجه آن بوده است.
«زنان افغان یکی از بدترین شرایط را در جهان دارند. خشونت علیه زنان شایع است و دولت افغانستان در حمایت از زنان در مقابل جنایاتی نظیر قتل و تجاوز عاجز است.»
دیدهبان حقوق بشر- دسامبر ۲۰۰۹
امروزه:
- اکثریت زنان افغان در مقابل خشونت خانگی آسیبپذیرند.
- نظام قضائی کمک ناچیزی به زنانی که از این خشونتها جان بدر بردهاند میکند. در مواقعی که شاهدی بر ماجرا نیست آنها متهم به زنای محصنه میشوند.
- قربانیان اغلب محبوس شده یا به قتل میرسند. زنانِ در معرض خشونت خانگی، به فجیعترین اقدامات، نظیر خودکشی و قربانی کردن خود کشیده میشوند. بیمارستان سوختگی هرات ۹۰ مورد از خودسوزی زنان را در تنها در ۱۱ ماه گزارش کرده است.
- در افغانستان میزان خودکشی زنان بالاتر از مردان است.
- ۷۰ تا ۸۰ در صد زنان را قبل از ۱۲ سالگی وادار به ازدواج میکنند. واقعاً بازارهایی وجود دارند که زنان را برای فروش به آنجا میبرند.
- مدرسه رفتن برای دختران به دلیل بمبگذاری و یا اسیدپاشی پرمخاطره است.
- تعدادی از رهبران برجسته زن به قتل رسیدهاند که عاملین آنها حتی مجازات نشدهاند.
———-
و حالا به عراق میرویم که دوباره همان توجیه عدم آزادی زنان برای آنجا هم وجود داشت. بااینکه زنان عراقی مشکلات جدی داشتند اما در میان زنان عرب، آنها از بیشترین سطح آزادی برخوردار بودند. اما در عراق پس از حمله امریکا:
- سهچهارم از یکمیلیون زن بیوه در عراق، به هنگام جنگ، همسران خود را ازدستدادهاند، که یا حمایتی جزئی از آنها میشود یا کاملاً بیپناه ماندهاند.
- زنان زیادی به اردن و سوریه پناهنده شدهاند و اغلب بهدوراز خانوادههایشان که میتوانست مراقب و پشتوپناهشان باشد، بسر میبرند.
- در قانون اساسی جدید که امریکا هم موافق آن بوده اولویت به احکام شرعی دادهشده تا به قوانین مدنی.
- قتلهای ناموسی به طرز چشمگیری افزایش پیدا کرده است.
- قاچاق جنسی در شرایطی که زنان برای امرارمعاش خانوادههایشان مجبور به تنفروشی میشوند یا به قاچاقچیان جنسی فروخته میشوند، به طرزی شگرف افزایش یافته است.
اما فقط زنان غیرنظامی نیستند که درخطرند.
بنا بر تحقیقات انجامیافته، به ۳۰% از زنان در حین خدمت در ارتش امریکا تجاوز میشود. ۷۱% مورد هتک حرمت و حمله و ۹۰% مورد آزار جنسی قرار میگیرند. باور بر این است که ۹۰٪ از این موارد گزارش نمیشود. چنانچه یکی از نمایندگان زن کنگره امریکا اخیراً اعلام کرد، زنانی که در ارتش امریکا خدمت میکنند بیشتر از هر دشمنِ دیگری، از سربازان و همسنگرانشان آسیب میبینند.
وضعیت درصحنههای نبرد بدتر است و زنان از ترس اینکه مورد تجاوز قرار گیرند حتی میترسند بهتنهایی استحمام کنند.
یادآوری این نکته مهم است که وقتی نوبت به آزار و خشونت جنسی میرسد نوعی بخشودگی و معافیت از مجازات حاکم میشود و موارد بسیار اندکی از متهم کردن مجرمین وجود دارد.
بهعنوان نمونه، کمیتهی رسیدگی به خشونتهای جنسی در ارتش، در سوم فوریه ۱۹۱۰ به کنگره اعلام کرد که در روند جمعآوری اطلاعات و اسناد در مورد خشونت جنسی در ارتش وضوح، اعتبار و وثوق کامل وجود ندارد.
———-
همچنین لازم است در موردِ تعدی به غیرنظامیان که مستقیماً توسط نظامیان آمریکایی صورت میگیرد صحبت کنیم.
تنفروشی در نزدیکی مقر نظامیان هم در خودِ امریکا، هم خارج از کشور افزایش یافته است.
چنانچه معمول بوده و هست زنان و دختران را برای سرگرمی افراد ارتشی به پایگاههای نظامی میآورند. پنتاگون اقدام به تهیه لایحهای علیه فحشاء در سال ۲۰۰۴ کرد تا امکان معرفی خاطیان به دادگاه نظامی فراهم شود. اما محدودیت ارتش امریکا صرفاً متوجه کلوپها و بارهایی (نوشگاه) شد که در امر فحشا فعالاند. تلاش اندکی برای اجرای این لایحه صورت گرفته است.
اوایل امسال دولت فیلیپین از صدور مجوز کار برای زنان در بارها و کلوپهای مجاور پایگاههای نظامی آمریکایی در کره جنوبی خودداری کرده، به دلیل اینکه سرانجام، این زنان مجبور به تنفروشی میشوند.
بسیاری از این زنان برای سرگرمی نظامیان و برای رقص و آواز بکار گرفته میشوند، اما از آنها میخواهند که مشروبات را به قیمتی گزاف عرضه کنند؛ زنانی که از این کار عاجز باشند، با ارائه خدمات جنسی بهای کمکاری خود را میپردازند.
در ژاپن یک سال بعدازاینکه وزارت دفاع، تنفروشی را قدغن کرد هنوز هم گزارشهایی ارائه میشود که در نزدیک پایگاههای نظامی امریکا در ژاپن، دختران «ماساژور» در ازای ۳۰ تا ۷۰ دلار اقدام به تنفروشی میکنند.
موقعی که تحقیق یا گزارش جدیدی در مورد آزار جنسی در ارتش به کنگره ارائه میشود (که البته بسیار نادر است)، اگر خبرنگاری از من بپرسد که آیا اینها تغییری در ماجرا به وجود خواهد آورد، جواب کوتاه «نه» خواهد بود. تجاوز و غارت زنان، سلاح بالفعل جنگ بوده و هست و استفادهی ابزاری از آنان هنوز د ر ارتش کاملاً کاربرد دارد.
بهرغم ده سال ممنوعیت فروش محصولات پورنو گرافی در پایگاههای نظامی، ارتش اخیراً در مورد برخی از آنها نظیر پلی بوی و پنت هاوز تجدید نظر کرده و آنها را پورنو محسوب نمیکند. حالا نمیخواهم وارد بحث در مورد پورنو شوم اما استفاده ابزاری از زنان از دیرباز بخش لاینفک میلیتاریسم بوده و مدارکِ کنگره هم تغییری در آن ایجاد نمیکند.
افزایش گزارشها از آزار جنسی در ارتش، بخشی مربوط به بهبود مکانیسم ارائهی گزارش میباشد اما کارشناسان امر بر این باورند که گزارشهای ارائهشده، صرفاً بخش کوچکی از واقعیتهای موجود را شامل میشود.
اما نکته حائز اهمیت این است که موارد پیگرد قانونی یا محکومیت مجرمین افزایش نیافته، و تا وقتی این اتفاق نیفتاده ایجاد تغییرات اساسی در شرایط موجود غیرمحتمل است.
بااینکه این بار توجه عمده من به میلیتاریسم امریکا معطوف شده، روشن است که عملیات نظامی توسط هر نیروی نظامی دیگر ــ چه نیروهای شبهنظامی، یا گروههای شورشی یا هرکسی که مرتکب خشونت میلیتاریستی میشودــ به خشونت علیه زنان میانجامد و هر جا چنین اتفاقی میافتد باید مورد توجه قرار گیرد چه در اندونزی یا دارفورِ سودان باشد، یا کنگو یا هر جای دیگر جهان.
_ در گزارش ۲۰۰۷ «سازمان زنان کارن» از تجاوز، قتل، شکنجه و کار اجباری که زنان این ایالت که تحت سلطهی رژیم نظامی برمه است با آن مواجهاند، آمده است:
«… بعد از تجاوز، آنها با شلیک گلوله به واژن وی، او را کشتند. هیچ اقدامی برای پیگیری صورت نگرفت.»
با توجه به گستردگی موضوع، در این فرصت کم نمیتوان به نقش امریکا در چنین مواقعی پرداخت. (بهعنوان نمونه حمایت امریکا از دولت اندونزی یا عدم حمایت ما از مردم دارفور و نظیر آن.) اما صرفاً به دلیل اینکه ما نقش مستقیم در اعمال خشونت نداشتهایم، به این معنی نیست که ما بیتقصیریم یا نباید در پایان بخشیدن به این خشونتها نقش داشته باشیم.
حالا من میخواهم راجع به اقداماتی صحبت کنم که میتوان در سطح ملی و بینالمللی برای تغییر الگویی که اجازه تعدی به زنان را در اقدامات نظامی میدهد، انجام داد. تمهیداتی برای پرداختن به این موضوع وجود دارند. یکی از مهمترین آنها «کنوانسیون رفع همه اشکال تبعیض علیه زنان» است که خشونت علیه زنان را بهعنوان خشونت علیه حقوق آنان تعریف کرده و درواقع در حکم اعلامیه جهانی حقوق زنان است. ۱۸۵ کشور جهان در اوت ۲۰۰۹ این کنوانسیون را تصویب کردند؛ اما ایالاتمتحده امریکا یکی از معدود کشورها به همراه کشورهای اندکی نظیر ایران و سودان است که آن را نپذیرفتهاند.
همچنین در مصوبههای شورای امنیت سازمان ملل متحد، قطعنامههایی وجود دارد که دانستن آنها ضروری است. اولین آنها قطعنامه ۱۳۲۵ است که به تأثیرات بیشازحد مخرب نبردهای مسلحانه بر روی زنان، و کم بها دادن به نقشی که زنان میتوانند در جلوگیری از جنگ و ایجاد صلح داشته باشند، میپردازد و به بلااستفاده ماندن نیروهای زنان در حل معضل اذعان داشته و بر مشارکت کامل و برابر آنان بهعنوان عاملان صلح و امنیت تأکید میکند.
قطعنامه ۱۸۲۰ نیز کلیه طرفین درگیر در منازعات را به قطع کامل خشونت جنسی علیه غیرنظامیان اجبار کرده و به ضرورت محافظت از زنان و دختران در مقابل همه اشکال خشونتهای جنسی فرامیخواند.
همچنین ما دیوان کیفری بینالمللی را داریم که در سال ۱۹۹۸ ایجاد شده که طبق مقررات آن خشونت جنسی، جنایت جنگی محسوب و در آن تمهیداتی لحاظ شده تا مجرمین، مسئول جنایاتی باشند که در طول جنگ مرتکب شدهاند.
همچنین برای تسهیل در رسیدگی بهتر به جرائم جنسیتی تدابیری اتخاذ شده و نیز استانداردهایی برای محافظت از قربانیان و نیز شاهدان و وکلا و مشاوران حقوقی در نظر گرفته شده است.
ایالاتمتحده با دیوان بینالمللی نیز مخالف است و در آن شرکت نمیکند.
دستآخر اینکه، اینجا در ایالاتمتحده لایحهی بینالمللی خشونت علیه زنان هم در کنگره و هم سنا دوباره مطرح شد.
این میتواند اولین اقدام حمایتی امریکا در کمکرسانی خارجی ــ در نوع خودــ برای متوقف ساختن خشونت و فقر جنسیتمحور باشد که به ایجاد فرصتهای اقتصادی برای زنان و ممانعت از خشونت علیه دختران در مدارس و درنهایت به توانمندسازی زنان بیانجامد.
موارد مذکور برخی از ابزارهای موجود در سطح ملی و بینالمللی هستند. اما شما و من که عضو کنگره یا نمایندهی سازمان ملل نیستیم؛ بنابراین میخواهم شما را با این سؤال ترک کنم که هر یک از ما ــ که اکنون در اینجا حضور داریم ــ برای تغییر این پارادایم چه میتوانیم انجام دهیم؟
برای دستیابی به صلح واقعی فراگیر برای زنان، باید ارتباطِ بین «دیگری سازی» منجر به نظامیگری و «دیگری سازی» منجر به خشونت جنسی را درک کنیم. ایجاد صلح در جهان، مستلزم ایجادِ صلح (احتراز از خشونت) در خانههای ماست.
نکتهی آخر اینکه باید خشونتهای جنسی نیز همچون سایر خشونتهای جنگی جدی گرفته شوند. لازم است قبول کنیم که خشونت جنسی ابزار جنگ است. با راهی شدن مردان به جنگ، زنان و کودکان قربانیان بیگناه جنگها باقی میمانند. باید این موضوع را در مرکز توجه قرار دهیم.
اگر به خاطر داشته باشید، در ابتدا سه روش قدرتطلبی را برشمردم و اینکه باید کاری اساسی صورت گیرد تا از قدرتِ برتر بودگی وا رهیم و به جامعهی مبتنی بر قدرت فردی و قدرت جمعی (همه افراد جامعه) برسیم.
ما احتیاج به یک تغییر جهت اساسی برای تغییر این پارادایم و حرکت بهسوی تفکر گروهی داریم – تفکری که رنه آیزلر[i] پیشگام آن بود. به جای دشمنانگاری دیگران، بهتر است ببینیم چگونه میتوان با تشریکمساعی در پی ارائهی راهحل برای ایجاد روابط عادلانه و معنیدار باشیم. تنها در این صورت است که واقعاً قدرتمند خواهیم شد.
سعی من بر این بود که چهره میلیتاریسم را از دیدگاهِ جنسیتی در یک نگاه به شما نشان دهم. اگر ما به دنبال پایان بخشی به منازعات و استقرار صلح هستیم، بدون لحاظ کردن اثرات میلیتاریسم بر زنان و شنیدن صدای آنان و گوش فرادادنِ واقعی به گفتههای آنان، نمیتوان تصویری کامل از اثرات نظامیگری و چگونگی پایان دادن به آن ارائه داد.
منبع: