فروش دیوار برلین ریوکا سالمن، ترجمه: فرانک فرید وقتی دیوار برلین در نوامبر ۱۹۸۹ سقوط کرد، تلویزیون هیچچیز دیگری غیرازآن نشان نمیداد. من متحیر نشسته بودم و گروهگروه از مردم برلین غربی و شرقی را میدیدم که روانه دروازهای میشدند که بالاخره بعد از دههها جدایی، گشوده شده بود. …
ادامه نوشته »بزنبزنِ خارج از رینگ
بزنبزنِ خارج از رینگ اِمی چمبرز، ترجمه: فرانک فرید هرکسی که مرا میشناسد، میداند که من طرفدار پر و پاقرص مسابقه هاکی هستم؛ بنابراین تعجبی ندارد که من در بازی هاکیِ دوستپسرم هم شرکت کنم. در طول مسابقه من و بقیه تماشاگران میدیدیم که چگونه هر دو تیم روی یخ، …
ادامه نوشته »تعلیم به رئیسجمهور
تعلیم به رئیسجمهور بونی ماریس، ترجمه: فرانک فرید من استاد دانشگاه جرج واشنگتن در واشنگتن دیسی و حامی مشتاق تیم بسکتبال زنان هستم. در سال ۱۹۹۵ وقتی به مسابقاتِ رفتوبرگشت زنان و مردان میرفتم، بهتزده از اینکه از درگاه امنیتی[۱] گذرانده شدم، پرسیدم چه اتفاقی افتاده؟ آیا کسی تیمهای ما را …
ادامه نوشته »تصمیمات ناممکن: مهاجرت از السالوادور به ایالاتمتحده
تصمیمات ناممکن: مهاجرت از السالوادور به ایالاتمتحده ائوا، ترجمه: فرانک فرید اواخر ۱۹۹۳ بود که خانه، شهر، کشور و فرزندانم را ترک کردم ـهمهی شش فرزندم را! وقتی این تصمیم را گرفتم فقط به آنها فکر میکردم و قلبم تکهپاره میشد. من تنها سرپرستی بودم که آنها داشتند. پدرشان، …
ادامه نوشته »من هم فحش دادم!
من هم فحش دادم! لوئیز چیوتّی، ترجمه: فرانک فرید سالها قبل به یک جلسه کاریِ یک شرکت بسیار سنتی دعوت شده بودم. منظورم از عنوان کردن “سنتی”، گفتن این نکته است که این شرکت بیش از ۱۰۰ سال سابقهی کار داشته و من اولین زنی بودم که در یک جلسهی …
ادامه نوشته »خاطرات یک پارتیزان شهری!
خاطرات یک پارتیزان شهری! کتی بروین، ترجمه: فرانک فرید ۸ صبح. ما امشب چسباندن پوستر در سطح شهر را شروع میکنیم. باران بیامان میبارد. هواشناسی گفته سرعت باد ۴۴ کیلومتر بر ساعت و «احتمال بارندگی در همهی مناطق صد در صد هست.» چه شود! مدتهاست از تصویری که از زنان …
ادامه نوشته »حقوق زنان حقوق بشر است
حقوق زنان حقوق بشر است رانا حسینی، ترجمه: فرانک فرید وقتی قتلی در اُردن اتفاق میافتد، نام قربانی یا آدرسش را فاش نمیکنند؛ بنابراین وقتیکه از یک منطقهی شلوغ و فقیرنشینِ حاشیهی پایتخت، عمان، از راههای ناهموار و شنی تپهها میرفتم، واقعا مطمئن نبودم از کجا سر درخواهم آورد. …
ادامه نوشته »زیباییِ پُر و پیمان!
زیباییِ پُر و پیمان! تئس دِهوگ، ترجمه: فرانک فرید یک روز که حسابی احساس جسارت میکردم، یک تاب چسبان خریدم! در تمام طول زندگیام دختر چاقی بودم و پوشیدن لباسهای لُختی و تنگ مناسب حال من نبود. تا اینکه در یک روز داغ داغ، با توجه به اینکه لباسهای تابستانی …
ادامه نوشته »دکترای سیندرلایی
دکترای سیندرلایی ایریس استمبرگر، ترجمه: فرانک فرید تقریبا نصف شب بود. نسیم گرم اقیانوسِ آرام از میان پنجرههای بزرگ ویلا با چشمانداز وسیع، داخل میآمد و همچون رقص والس میچرخید. میتوانستم صدای امواج را بشنوم و بوی نمکآلودِ مه را حس کنم. اینها همراهان عالیای در پذیرایی از مقامات ممتاز …
ادامه نوشته »دستتو بکش!
دستتو بکش! بابی آسوبل، ترجمه: فرانک فرید دو ماجرا برای گفتن دارم؛ یکی مربوط است به دوران نوجوانی من و یکی به دوران بزرگسالیام؛ اما هردوی آنها درونمایهی مشترکی دارند: من زنی هستم که مسائل را به دست خودم راست و ریست میکنم! معنی نیویورک دههی پنجاه برای یک دختر این …
ادامه نوشته »