اوج گیری بنیاد گرایی و حقوق زنان – بخش اول
این مطلب یکی از مجموعه مقالات پژوهشی انجمن حقوق در حال گسترش زنان، اَوید[۱] است که دستاندرکاران این انجمن به تحقیق و انتشار آن همت گماشتهاند. کار پژوهش در اوایل سال ۲۰۰۷ آغاز شده است و توانسته تیمی از برجستهترین افراد را گرد هم آورد.
این پژوهش بر اساس نظرات بیش از ۱۶۰۰ تن از فعالین حقوق زنان، و مصاحبه با ۵۱ تن از کارشناسان امر فراهم آمده است. ردههای سنی این فعالان از زیر ۱۶ تا بالای ۶۵ سال را شامل میشود که بر روی موضوعات متنوع و در مناطق مختلف و متأثر از عملکرد بنیادگرایان از مذاهب گوناگون اظهارنظر کردهاند. آنها در سطوح محلی، ملی، منطقهای یا بینالمللی و در حوزهی گستردهای از سازمانهای گوناگون ازجمله سازمانهای غیردولتی، نهادهای اجتماعی و ارگانهای دولتی یا مذهبی، و مؤسسات آموزشی کار یا فعالیت میکنند. در این پژوهش به برداشت مشترک این فعالین از بنیادگرایی مذهبی ازجمله استراتژیهای مشترک، مبارزات و فعالیتهای مشابه آنان و تأثیرات بنیادگرایی تأکید شده است.
مقدمه:
بنیادگرایی در میان همهی مذاهب خرد و کلان و در همهی مناطق جهان در حال قدرت گیری است. از نظر فعالان حقوق زنان، این حرکت در طی ده سال اخیر شدت گرفته، عریانتر، خشنتر و پایاتر شده است. بنیادگرایی مذهبی پدیدهای جهانی است که نسبت به تغییرات قدرت و توسعهی جهانی واکنش نشان میدهد. این حرکت، با وجود جهانیسازی نئولیبرالیسم، “جنگ علیه تروریسم” و با افزایش سیاستهای هویتطلبانه، نهتنها در جوامع “عقبمانده” و یا “غیر سکولار”، بلکه در نظامهای ظاهراً “سکولار” و دموکراتیک نیز زمینهی ظهور یافته است.
طبق تجارب فعالان حقوق زنان، عامل مهم در اوجگیری اخیر بنیادگرایی، واکنش آنان علیه موقعیت بهبود یافته و استقلال روزافزون زنان و نیز در عدم به رسمیت شناختن موازین جدید حقوق بشر است. بنیادگرایی مذهبی در میان عوام و در هردو سطح ملی و منطقهای فعال است و در عرصه جهانی نیز دارای قدرت و نفوذ بیشتری شده است. ممانعت از فعالیتهای حقوقی، کم اثر کردن مباحثات ترقیخواهانه و همگرایی برای عقیم گذاشتن نظام حقوق بشر جهانی ازجمله آنهاست. همزمان با تداوم این تشبثات و ایجاد ارتباطات بینالمللی، دم زدن از موازین حقوقی و عدالت جنسیتی، استفاده از رسانهها و فنآوری پیشرفته و جذابیت زایی برای افراد با روشهای مادی و معنوی؛ جنبشهای ترقیخواهانه نیز باید بتواند به اتخاذ استراتژیهای مؤثر در به چالش گرفتن و مقاومت در برابر بنیادگرایی ادامه دهد و به احیاء گفتمان نقادانه، ایجاد فرصتها و برخورداری از حق انتخاب بپردازد.
این تحقیق با هدف ایجاد درکی عمیق و مشترک در میان فعالین حقوق زنان و متحدان آنها از چگونگی عملکرد بنیادگرایی مذهبی در تخریب بنیادین حقوق زنان، حقوق بشر، پیشرفت و توسعه است. اگرچه فشار ناشی از بنیادگرایی مذهبی ممکن است بسته به شرایط اجتماعی - منطقهای متغیر باشد، اما تجارب کنشگران حقوق زنان حاکی از آن است که کفهی مشترکات بسیار سنگینتر از تفاوت و گوناگونی آن است. بنیادگرایی پدیدهای جهانی است که واکنش جهانی محکم و همگرایانهای میطلبد. هم چنانکه عملکرد بنیادگرایی، بسته به مناطق جغرافیایی مختلف، و موضوعات متفاوت و هوادارانشان، متغیر، اما دارای رگههای مشترکی است، مقاومت در برابر آن از طرف فعالین حقوق بشر – در همه زمینهها – میتواند از تحرکی منسجم و فراملیتی نیرو گیرد.
رشد جهانی در همهی مذاهب و مناطق
بنیادگرایی پدیدهای جهانی و در حال پیشروی است. ۷۶ درصد فعالان حقوق زنان که در نظرسنجی این تحقیق شرکت کردهاند، بر تشدید یافتن این حرکت در طی ده سال گذشته صحه میگذارند. بنیادگرایی مذهبی در شکل دادن به ساختار جامعه و هنجارهای اجتماعی؛ تحت تأثیر قرار دادن نهادهای بینالمللی و سیاستگذاران داخلی؛ تعیین خطمشی سیاسی و تعریف قوانین، بهخصوص در حوزهی خانواده و قوانین مدنی، و حوزههای خصوصی نظیر بارداری و … صاحب قدرت بیشتری میشود.
تحقیق “اَوید ” نشان میدهد که فعالین حقوق زنان د ر تمامی مناطق و از طرف همهی مذاهب خرد و کلان با موضعگیری افراطگرایان مواجهاند. فعالیتهای آنان تحت تأثیرات منفی بنیادگرایان مذهبی چه بودایی، کاتولیک، مسیحی (شامل انواع مسیحیان انجیلی)، هندو، یهودی یا مسلمان یا سیکها قرار دارند. حتی مذاهب محلی مثل تحرکات مذهبی- فرقهای نظیر “مونگی کی” د ر کنیا، “بوند و دیا” د ر کنگو، “شمنیسم” د ر نپال، و مذاهب جدید نظیر “مونیها” یا مذهب مرتبط با آئین “شینتو” د ر ژاپن نیز تا حدودی واکنشهای افراطی از خود نشان میدهند.
بنابراین، بنیادگرایی، منحصر به یک مذهب یا منطقه خاص نیست و فعالین بنیادگرایی درهمهی مناطقی که تحقیق “اوید” در آنها صورت گرفته، به چشم میخورد.
بنیادگرایی مذهبی، کارزار خود را تحت لوای عدالت و بازگشت به ارزشهای سنتی در حالی شکل میدهد که عواقب جهانیسازی نئولیبرالیسم؛ شکاف روزافزونِ بین فقر و ثروت، و عدم اطمینانِ روزافزون به آینده در میان مردم وجود دارد. آنها در این کارزار شعارهایی میدهند که صدای آن در زندگی مردم طنینانداز شود.
چنانچه یکی از فعالین ذکر میکند، “تغییراتِ بسیار سریعی جهان را میپیماید؛ تغییراتی که به بیثباتی فرهنگها میانجامد و مردمان این فرهنگها را وامیدارد به آنچه کمتر تغییرپذیر است محکم بچسبند، چیزی که شاید قدرتی لایزال تصور میشود.” (مَب سیگرست، آمریکا)
بنیادگرایان اغلب به نقد جامعهی سرمایهداری کنونی میپردازند، و آن را متشکل از افراد ازخودبیگانه و خودمدار توصیف میکنند که در پی شهوترانی بدون ملاحظه عواقب آن برای دیگران هستند. بهعنوان راهحل برونرفت ازخودبیگانگی و انحراف اجتماعی، بنیادگرایان بر التزام به نقش جنسیتی، خانواده و جامعه تأکید میکنند. ایدئولوژی بنیادگرایان همهجا بهصورت همگرایی اجتماعی و بهطور گروهی رخ مینماید. (نتایج تحقیق در اوگاندا)
بنیادگرایان مذهبی اهمیت مذهب در زندگی مردم را برجسته جلوه میدهند و مفاهیم “خیر و شر” را بر طبق تعاریف مذهبی دوباره احیا میکنند به مردم امید و اطمینان داده و چارههای آسان برای پیچیدهترین مشکلات و بغرنجترین مسائل درونی افراد تجویز میکنند. آنها حس هویت و تعلق و اهمیت را در بین هواداران خود میپرورانند به ایجاد گروههای عاطفی میپردازند که نیازهای اجتماعی و وجودی (مربوط به هستی) فعلی آنها را برطرف کند.
یکی از فعالین حقوق زنان در بررسی انتقاد کلیساهای اونجلیستها در آفریقا میگوید “تجارب احساسی و روانی که زنان در زندگی خود دارند، از نوع دشوار است.” (عایشه امام، نیجریه) بنیادگرایان مذهبی بیش از ناسیونالیستهای قومگرا و بنیادگرایان فرهنگی و یا سایر نیروهای سیاسی هویت گرا، مسائل ماوراءالطبیعه مطرح میکنند و همین است که موجب محبوبیتشان میشود.
پیام بنیادگرایان مذهبی، برای مناطق مختلف جذابیت خاص خود را دارد. بسیاری از جوامع در معرض تغییرات فاحشی است، تغییراتی که ابهام و بلاتکلیفی در پی دارد. بنیادگرایان پیامهای روشنی میدهند که سفید و سیاه است _آنچه بسیار خوشایند و در تقابل با گزینههایی است که بسیاری از لیبرالها و دموکراتها پیشنهاد میکنند. وقتی فردی در کسوت مذهب پیش میآید و “یک پیام راستین” به شما میدهد دیگر نیازی به تفکر شما باقی نمیماند. همین کافی است که زندگی را برای کسانی که در اشتیاق یافتن طیب خاطرند، سهلتر کند. (زینه انور، مالزی)
آنها دیگر از تکریم فقر فراتر رفتهاند و با دادن وعدهی مال و مکنت، به مردم انگیزه میدهند، با این کار آنها بیشازپیش در هر کشوری کسب اقتدار کردهاند. دولتمردان، تجار و جوانان برای پیوستن به آنها اغوا میشوند. (هوپ چیگودو، اوگاندا/زیمباوه) [۲]
تجارب مشترک از بنیادگرایی
بهرغم تجارب پردامنهی فعالان حقوق زنان از بنیادگرایی مذهبی، آنها درک مشترکی از پدیدهای دارند که از موقعیتهای اجتماعی متنوعی سر برآورده است. بنا بر مطالعات “اوید”، ویژگیهای کلیدی معینی در سرتاسر مناطق و همهی مذاهب، خود را نشان میدهد. بیشترین خصوصیت ذکرشده در مورد بنیادگرایی مذهبی ”تمامیتخواهی” و “عدم تحمل دیگران” است که متعاقباً با “زنستیزی” و “دیدگاه پدرسالارانهی” آنها، همراه است. در سرتاسر جهان این حرکت بنیادگرایی با “نزدیکی به سیاست و قدرت”، “ضدیت با حقوق بشر و آزادی” و “خشونت” تجربه میشود.
به عقیده فعالین حقوق زنان، حامیان اصلی بنیادگرایی مذهبی، در هر دو سطح محلی و جهانی، هم در مراکز مذهبی و غیرمذهبی و در میان پیروانشان و نیز روشنفکران وجود دارند. آنها ممکن است در مقام رهبران سیاسی یا مذهبی، یا در بنیادهای خیریه و مراکز مذهبی، سازمانهای غیردولتی، و یا در کسوت میسیونرها فعالیت کنند یا حتی جزو افراد عادی جامعه و اعضای خانوادهها باشند.
گرچه بنیادگرایی ممکن است از کشوری به کشور دیگر و حتی در مناطق مختلف یک کشور متفاوت باشد، اما این گوناگونی عموماً به اولویتها بستگی دارد. درواقع، تشابهات زیادی در حرکات بنیادگرایان مذهبی درجاهای مختلف وجود دارد که انتظار میرود عملکرد آنها بسیار متفاوت باشد. بهعنوانمثال، مبارزه علیه حقوق جنسی و حقوق باروری در مرکز توجه مسیحیان کاتولیک و ارتدکس و سنتی-مذهبی های پنتکوستال [۳] قرار دارد، در حالیکه که تعیین نحوه ی پوشش، بیشتر مد نظر بنیادگرایان اسلامی است. این در حالی است که بنیادگرایان پنتکوستال نیز به نحوه ی لباس پوشیدن افراد دخالت میکنند و افراطیون مسلمان نیز با سقط جنین مخالف هستند. تفاوت آنها تنها به تأکیدات شان بستگی دارد. یکی از فعالان زن در کنیا شاهد برنامه ی مشترک بین گروههای مذهبی بوده که به ظاهر مخالفت اساسی با هم داشته اند: “دوسال قبل، کلیسای کاتولیک در کنیا در بسیج نیرو، از همکاری سازمانهای اسلامی برای به آتش کشیدن هزاران کاندوم در یک پارک عمومی در نایروبی بهره برد. این نخستین بار بود که دو گروه مذهبی مخالف به کار مشترکی دست زدند.” در حقیقت، دربین “سه گروه مسلط در مباحث جهانی، یعنی اسلام گراها، کاتولیک های وابسته به کلیسای کاتولیک روم و مسیحیان اِونجلیست، تنها موضوع مورد توافق آنها، حوزههای مربوط به ایجاد محدودیت در اختیارات جنسی زنان است، حتی برای سایر زنان غیر از پیروانشان. (الجاندرا سردا، آرژانتین)
با اینکه بنیادگرایی بسیار پیچیده و چند وجهی است، اما نتیجه ی بسیار روشن این تحقیق، برداشت مشترک فعالین حقوق زنان در مورد همهی مذاهب در همهی مناطق در درک و تجربهی آنها از این پدیده است. در تلاش برای پیشبرد همکاری فراملیتی و اتخاذ سازوکارهای لازم برای مواجهه با خیزش جهانی بنیادگرایی مذهبی، این زمینهی مشترک، نقطه ی آغازین کار ماست.
تأثیرات منفی بر حقوق زنان
تجربهی هر هشت نفر از ده فعال حقوق زنان شرکت کننده در این تحقیق در بیش از ۱۶۰ کشور جهان، حاکی از تأثیرات منفی عملکرد بنیادگرایان بر حقوق زنان است. این کنشگران بیش از ۶۰۰ مورد از چنین تأثیرات منفی را در این پژوهش برشمرده اند که ازجمله میتوان به موارد تأثیرات فیزیکی و روانی، کنترل آشکار بر بدن زنان و جنسیت، استقلال زنان، آزادی عمل و مشارکت اجتماعی آنان اشاره کرد. بنا به نظرات فعالین حقوق زنان، عملکرد منفی بنیادگرایان مذهبی غالباً بهم پیوسته، چند سویه و دیرپا است. در مورد درصد اندک کسانی که اظهارات آنها بیانگر تأثیرات مثبت بنیادگرایی است دلایل آنها اغلب تناقض آمیز است. برای مثال اعتقاد به اینکه مخالفت با بنیادگرایی موجب اتحاد زنان در گروههای محلی میشود و یا اینکه عملکرد آنها موجبات رویگردانی مردم از مذهب را فراهم می آورد.
بیش از دو سوم فعالین حقوق زنان، بنیادگرایی مذهبی را بیش از هر قدرت سیاسی دیگر، مانعی بر سر راه حقوق زنان میدانند. از این رو بنیادگرایی مذهبی اصلی ترین چالش سیاسی در مبارزات زنان برای کسب حقوقشان است. در کل، فعالین حقوق زنان که در سطح بینالمللی فعالیت میکنند دید منفی تری نسبت به بنیادگرایی مذهبی در مقایسه با فعالین در سطح محلی و ملی دارند. دلیل آن شاید این باشد که آنها شاهد مقاومت بیشتری در مقابل بنیادگرایی مذهبی در داخل هستند و به عواملی که نفوذ بنیادگرایان را کاهش میدهند، نزدیکترند؛ اما احتمال دارد این تفاوت ناشی از پافشاری بنیادگرایان در اِعمالِ نفوذ و تحت تأثیر قرار دادن فضای بینالمللی باشد.
آنچه در عرصه جهانی در مخاطره است با آن چه که در داخل _ هرکشور _ در معرض خطر قرار دارند، متفاوت است. در بسیاری از موارد، حکومتها به دلیل مجموعه ای از فشار فعالین بینالمللی و افکار عمومی در برابر خواست های ترقیخواهانه در حوزهی حقوق زنان، “تسلیم” میشوند، اما همچنان به عملکرد خود در مقام “پرچمداران دین” در عرصهی بینالمللی ادامه میدهند. زیرا “مذهب و فرهنگ” ابزار مناسبی برای تحت پوشش قرار دادن قدرت طلبی در عرصهی بینالمللی است. (الجندرا سردا، آرژانتین)
لطمه بر حقوق زنان در سطح بینالمللی
بنابر تجارب فعالان حقوق زنان، عامل اساسی در اوج گیری اخیر بنیادگرایی، واکنش آنان نسبت به تعهد جهانی برای بهبود موقعیت زنان و افزایش استقلال آنهاست. ایفای نقشِ بنیادگرایی مذهبی در عرصهی جهانی، به اوایل دههی ۹۰ _ به سالهای آغاز برگزاری سلسله کنفرانس های سازمان ملل متحد (پنج کنفرانسِ ریودوژانیرو، قاهره، وین، پکن و کپنهاگ) بر میگردد که در آنها به موضوعات سیاسی طبق مضامین جدید حقوق بشر پرداختند. در هر یک از این کنفرانس ها، جنبش زنان، دیدگاه های جدیدی نسبت به موضوع جنسیت، مسائل جنسی زنان، بارداری و غیره ارائه، و بر اینکه حقوق زنان مصداق حقوق بشر است، تأکید کرد. بنیادگرایی مذهبی، به نوگرایی در سازمان ملل و قبول محتاطانه ی حقوق زنان بهمثابه حقوق بشر از سوی آن واکنش نشان داد. آنها در کند کردن پیشبرد حقوق زنان _ و نه متوقف کردن آن _ به طرزی شگرف، موفق بوده اند. همین سیر وقایع در سطح منطقهای نیز تکرار شده است.
بارزترین نمونه، روشی بود که بنیادگرایان مسیحی، کلیسای اِونجلیست ها، کلیسای کاتولیک و به میزان کمتر اسلامگرایان، در مخالفت با تصویب پروتکل حقوق زنان اتحادیه آفریقا اتخاذ کردند. آنها به صورت علنی و پرسرو صدا، و با صرف سرمایه ای هنگفت برای تبلیغات علیه این پروتکل، آن را اقدامی برای ”ترویج سقط جنین” جلوه دادند. دسترسی روزافزون آنها به گروههای اجتماعی بیشتر برای تداوم بخشیدن به تأثیر موهومات خود در میان آنان و دریافت کمکهای مالی بیشتر، این کارزار را با مشکل جدی مواجه ساخت. (از نتایج تحقیق در کنیا و انگلستان)
قدرت زیاد نهادهای مذهبی در عرصه جهانی و هم سنگ نبودن آن با اختیارات سایر نیروهای اجتماعی و نهادهای مدنی، موجب شده تا سازمان ملل متحد و آژانس های وابسته به آن، آنها را بهعنوان منابع قابل اعتبار و در نقش مکمل در امر آموزش، بهداشت و کمکهای بشردوستانه تلقی کنند. نقش ویژهی واتیکان بهعنوان عضو غیردولتی سازمان ملل و موقعیت خاص سازمان کنفرانس اسلامی، بنیادگرایی مذهبی را در تعیین سیاستهای بینالمللی در موقعیت بهتری قرار داده است. در طی کنفرانس جهانی جمعیت و توسعه در قاهره (۱۹۹۴)، واتیکان تلاشهایی را سامان داد تا سد راه اقداماتی شود که به بحث پیرامون یک پاراگراف در ارائه راهکار برای سقط جنین بودند. درنتیجه توانست اقدامات دیگری را در زمینه پیشبرد حقوق باروری ازجمله آموزش جنسی به نوجوانان، و دسترسی به روشهای کارآمدتر برای جلوگیری از بارداری را نیز به تعویق اندازد. سنتگرایان مذهبی توانستهاند گفتمان آژانسهای سازمان ملل را در مورد حقوق زنان، بهویژه در زمینه حقوق باروری تغییر دهند. برای مثال حملات انتقادآمیز آنها به یونیسف، در کار آن در زمینه حقوق زنان _اگرچه، نه در عمل بلکه در حد بیان موضوع _ موجب عقبگرد شده است. اقدام بسیار شوم دیگری که به اعمال قدرت در سازمان ملل منجر شد اقدام دولت بوش بود که اجازه داد بنیادگرایان مذهبی، بهویژه آنهایی که توسط واتیکان هدایت میشدند، بتوانند با روشهای کمتر مشهود، موجب شوند تا دولت ایالاتمتحده امریکا روشهایی را اتخاذ کند که حقوق زنان لطمه ببیند. [۴]
من بر این باورم که در طول و بعد از ارائهی دستور کار کنفرانس قاهره و در همه مراحل پخش اطلاعات پلتفرم اجلاس پکن، مخالفتهای بیشتر شد و این موقعی بود که ما متوجه شرکت گروههای سنتی-مذهبی شدیم و اینکه فعالیت زنان با موانع بسیار جدی روبروست. ازآنپس شاهد تداوم خیزش بنیادگرایی هم در سطح ملی و هم در سطح بینالمللی بودهایم. (سوزانا چیاروتی، آرژانتین)
در سال ۲۰۰۰، انجمنهای حقوق مذهبی آمریکا، برای جلوگیری از رشد حمایتهای بینالمللی از حقوق زنان که بعد از سلسله اجلاسهای سازمان ملل به دست آمده بود، دست به ایجاد یک ائتلاف بینالادیانی متشکل از سازمانهای غیردولتی و دولتمردان زد. این انجمنها، برای بلوکه کردن آرا در سازمان ملل، با اعضای محافظهکار دول به لابیگری پرداخت تا بسیاری از دستاوردهای حاصل از کنفرانسهای سازمان ملل را در زمینه حقوق زنان را تضعیف و از دریافت کمکهای بیشترِ سازمانهای فعال حقوق زنان از دولتهایشان ممانعت کند. این ائتلاف شامل واتیکان، حکومتهای اسلامی بنیادگرا مانند سودان، ایران، لیبی، پاکستان و دولتهای محافظهکار کاتولیک بود. پس از احراز مقام ریاست جمهوری توسط جُرج بوش، ایالاتمتحده آمریکا هم به این ائتلاف پیوست. (جنیفر باتلر، آمریکا)
برای ارزیابی میزان ضربات ناشی از عملکرد سنتگرایان مذهبی بر حقوق زنان در سطح بینالمللی، ذکر این نکته ضروری است که همزمان با افزایش نفوذ آنان در روند کاری سازمان ملل، کارایی جنبش زنان در نفوذ به این عرصه، کاهش پیدا میکند. جایگاه جنبش زنان را در صف مقدم مدافعه از حقوق زنان در سازمان ملل، سازمانهای بینالمللی حقوق بشر و سایر فعالان حقوق جنسیتی گرفته است. البته دلایل کاهشِ حضور جنبش زنان در سازمان ملل، نیاز به بررسی بیشتری دارد، اما اثرات ناشی از اِعمال این اولویتها درصحنهی جهانی درهر زمینهای مبرهن است. یکی از فعالین حقوق زنان این گرایش را در مورد دو موضوع کاملاً متمایز اما هموضعیت که هر دوی آنها مصداق نقض حقوق بشر است چنین خلاصه میکند: محکوم کردن رفتار جنسی همجنسگرایان، و محکوم کردن روابط جنسی بین دو جنس مخالف خارج از حیطه ازدواج.
اولی یکی از موضوعات داغ در سازمان ملل است که در همهی نشستهای ارگانهای مختلف آن مطرح میشود؛ مخالفان سرسختی در کشورهای اتحادیه اروپا، بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین و دولتهای آسیایی و شبکهای از سازمانها و نهادهای اجتماعی دارد _که بسیاری از آنها دارای نمایندگی در اروپا و امریکا هستند_، با مقادیر قابل توجهی پشتوانه مالی در پیگیری مواضع خود دارد. درحالیکه مورد دوم بهندرت در اجلاس رسمی سازمان ملل مطرح میشود، البته هنوز هم موضوعی جنجالبرانگیز به شمار میرود؛ اما دیگر داوطلب فعالیت ندارد، پشتوانه مالی ندارد، و حکومتها، دیگر رغبتی به پیگیری آن نشان نمیدهند.
کنترل جنسیت، بدن و استقلال زنان
در گفتمان بنیادگرایان، زنان نماد هویت جمعی و در نقش بازتولیدکنندگان آن تلقی میشوند. تفسیر این موضوع در نظر بنیادگرایان مذهبی بهصورت افکار دائمی آنها در کنترل بدن زنان و استقلال آنان و تحمیل نقش جنسیتی کاملاً معین به زنان است. فعالین حقوق زنان، اَعمال بنیادگرایان را بهصورت تحدید حقوق باروری، تحت نظر گرفتن “اخلاقیات” در آنها، و تعیین هنجارهای سفتوسخت جنسیتی برای زنان، توصیف میکنند. بااینکه پافشاری نهضتهای بنیادگرایانه در مناطق و مذاهب گوناگون ممکن است بر این یا آن موضوع، شدت و ضعف داشته باشد، اما همه آنها ایجابات جدی بر بدن زنان و آزادی آنان و نیز برای همجنسگرایان و کسانی که تغییر جنسیت میدهند، وضع میکنند.
حقوق باروری[۵]
وقتی دربارهی تأثیرات منفی سنتگرایی مذهبی بر حقوق زنان پرسیدیم، نزدیک به نیمی (درصد ۴۶) از فعالین حقوق زنان، یک مورد از موارد مستقیماً تأثیرگذار این پدیده بر سلامت زنان یا موارد مربوط به حقوق باروری و … را برشمردند. برای مثال بنیادگرایان هندو در هندوستان مراسمی موسوم به جشن تییژ را ترویج میکنند که در آن زنان به روزهداری بیستوچهارساعته برای بقای عمر شوهران خود میپردازند و در این مراسم، حتی ملاحظهی زنان باردار یا شیرده را هم نمیکنند. در کشور لیبریا، دولتمردان سنتگرا، زنان را از دریافت کمکهای پزشکی به هنگام زایمان بر حذر میدارند و به آنها اطمینان خاطر میدهند که “خداوند، خود از آنها حمایت خواهد کرد.” درنتیجه زنان زیادی به هنگام زایمان در کلیساها جان خود را از دست میدهند.
امتناع از به رسمیت شناختن حقوق باروری زنان بهعنوان بخشی از حقوق بشر، موجب میشود که زنان نتوانند به خدمات بهداشتی درخور و روشهای جلوگیری از بارداریهای ناخواسته، دست یابند و یا از ابتلا به بیماریهای واگیر آمیزشی نظیر ایدز، در امان باشند. بنا به گزارش یکی از فعالین در فیلیپین، “تصویب یک لایحهی فراگیر در خصوص سلامت جنسی زنان به دلیل مخالفت کلیسای کاتولیک با جلوگیری از بارداری و نیز نفوذ سیاسی اسقف اعظم و روحانیون، عقیم ماند.” شرح جزئیات این تأثیرات منفی توسط فعالین حقوق زنان حاکی از متمرکز بودن این تأثیرات، بخصوص در حوزههای جلوگیری از بارداری و سقطِ جنین است که عموماً مکانیسمی طبقاتی و “بسته به شرایط” دارد. اخیراً، دیوان عالی قضایی ایالاتمتحدهی آمریکا در “گونزلیس کارهارت”، “سقط جنین موردی” را ممنوع کرد. عموماً زنان کمدرآمد، اقلیتها و زنانی که بارداری، زندگی یا سلامتی آنها را به مخاطره میاندازد، به آن مبادرت میکردند. در لهستان، مخالفت با سقط جنین به حدی است که حتی از پیشبرد مباحث فمینیستی که میتوانست حقوق مربوط به حقوق باروری زنان را در حوزهی حقوق اجتماعی و اقتصادی بررسی کند، بازمیدارد. درحالیکه حق آزادی سقط جنین از حق داشتن فرزند یا حق برخورداری از امنیت اقتصادی برای پرورش آنها جدا نیست.
در سال ۲۰۰۷ کارزاری علیه آموزش جنسی در مدارس متوسطه صورت گرفت که پیشقدم آن، یک گروه مذهبی سنتگرا بنام انجمن والدین ارتدکس بودند. شعار اصلی و تند این کارزار این بود که “به وجود آوردن بچه نیازی به آموزش جنسی ندارد!” (از نتایج تحقیق در گرجستان)
به علت نفوذ گروههای بنیادگرا، هنوز قانونی برای حمایت از قربانیان جنایت علیه آزادی جنسی به تصویب نرسیده است؛ بنابراین سیستم حمایتی نیز از این قربانیان وجود ندارد. (از نتایج تحقیق در پاراگوئه)
اخلاقیات و جنسیت
سنتگرایان مذهبی دلمشغولی خود را درباره “اخلاقیات” و جنسیت صریحاً ابراز میدارند _ هرچند مرکز توجه آنها به مسائل، از مذهبی به مذهب دیگر و از منطقهای به منطقهای دیگر متغیر است. بنا به تجارب فعالین مسائل زنان، بنیادگرایان کاتولیک و مسیحی مبارزات خود را بر مبنای پرهیز، و علیه روابط جنسی قبل از ازدواج سوق داده، بهخصوص به موضوعِ تن و بدن جوانان جنبه سیاسی و اخلاقی میدهند. در نیجریه، ارائهی گواهی بکارت بهعنوان پیششرطِ تحصیل در برخی مراکز تحصیلی مسیحی یا به هنگام فارغالتحصیلی اجباری است. درحالیکه احکام مسیحیت افراطی در آمریکا، مروج حفظ بکارت دختران با استفاده از حلقههای نامزدی مخصوص نشانهی بکارت و یا «جشن بکارت» است که طی آن پدران متعهد میشوند مراقب حفظ عفتِ دختران خود باشند و دختران نیز ملزم میشوند تا موقع ازدواج باکره بمانند. محدود کردن حیطهی آزادیهای زنان و دختران در تصمیمگیری برای مسائل جنسی خود، آنها را در مقابل بیماریهای واگیر آمیزشی مثل ایدز و …، و یا آبستنیهای ناخواسته و برنامهریزی نشده، بیدفاع میگذارد. در دشت صحرا در آفریقا، جایی که ایدز بیداد میکند، کانون توجه سنتگرایان مذهبی بهخصوص، به موضوع پرهیز از روابط جنسی متمرکز است.
صحبت درباره پرهیز، در یک بستر فرهنگی که زنان کمتر قادر به بیان مسائل جنسی خود هستند، مخاطرهآمیزاست… “برنامههای صرفاً پرهیز از روابط جنسی” که کلیسا به آن ارجحیت میدهد، واقعیتهای زندگی مردم عادی و زمینهی اقتصادی و بستر اجتماعی- فرهنگی را که زنان در آن زندگی میکنند، نادیده میگیرد. (از نتایج تحقیق در کنیا)
در خاورمیانه، شمال آفریقا و در میان بنیادگرایان اسلامی توجه به “اخلاقیات” و جنسیت، به شکل مبارزه با بدحجابی، اجرای احکام شرعی یا حدود (که در آن روابط جنسی خارج از حیطه ازدواج غیرقانونی است) و نیز ایجاد محدودیت برای جنبشهای زنان خود را نشان میدهد. در بسیاری از جوامع، دستاوردهای تاریخی زنان که در کل، موجب مطرح شدن آنها در جامعه شده، مورد حمله قرار گرفته است. یکی از فعالان مسائل زنان در هندوستان توضیح میدهد که چگونه آزادیهایی که زنان قبلاً از آن بهره میبردند، اکنون مدام توسط بنیادگرایان سرکوب میشود: ” زنان پیشترها _ موقعی که من کودک و جوان بودم _ قادر بودند کاملاً آزادانه از جایی به جای دیگر بروند. آنها میتوانستند به پارکها بروند و در مراسم مختلف شرکت کنند یا در رودخانهها لباس بشویند. اما اکنون به دلیل افزایش نفوذِ تفسیر سنتی از کتاب مقدس، همهی اینها ناپدید شده است.”
نوعی احساس عدم امنیت در اینجا وجود دارد: خطرناکه که بیرون باشی؛ خارج از خانهها جای امنی برای زنان نیست… . بنیادگرایان میگویند، “شما گمان میکنید حق انتخاب وسیعی برایتان وجود دارد، اما در حقیقت اینطور نیست. اگر شما در تلاش برای برخورداری از این گزینهها باشید، خطرات زیادی شما را تهدید میکند و کسی نیست که از شما محافظت کند.” کلی مباحثه در خصوص “حفاظت از زنان” جای برخورداری از “حقوق” را برای آنان گرفته است. (سارا حسین، بنگلادش)
اِعمال کنترل بر تمایلات جنسی و بدن زنان و محدود کردن آزادیهای آنان، میتواند بهتنهایی هدف سنتگرایان مذهبی باشد. درعینحال چنین امری میتواند صرفاً ابزاری برای رسیدن به اهدافی بزرگتر، نظیر اثباتِ تسلط سیاسی و ناسیونالیستی آنان باشد. فعالین حقوق زنان که فعالیتهای بنیادگرایان اسلامی را زیر نظر دارند، ذکر میکنند که در برخی موارد حجاب بهعنوان یک ابزار سیاسی برای خاطرنشان ساختن محدودیتهای یک جامعه و متمایز کردن خودیها از غیرخودیها است، درحالیکه در جای دیگر برای نشان دادن میزان نفوذ بنیادگرایان است. بااینکه بنیادگرایان مسلمان ادعای احقاق حقوق فقرا و مظلومین را دارند، اما میزان موفقیت آنها بهندرت با این معیار سنجیده میشود. مطابق نظر یکی از فعالین، “ریشهکنی فقر و فساد، کاری مشکل است، در صورتی نمایش قدرت از طریق زنان و هدف قرار دادن زنانی که خلع ید شدهاند، امری است سهلتر. حجاب و پوشش، معیاری قابلرؤیت برای سنجش میزان موفقیت است؛ خانهنشین کردن زنان و مطیع ساختن آنان بسیار سادهتر است.” (زینه انور، مالزی)
برای اینکه ثابت کنید به لحاظ سیاسی بر سایر گروهها چیره شدهاید، میتوانید پرچمها را بر فراز خانهها به اهتزاز درآورید، اما بهترین پرچم، لباس سیاهی است که زنان بر تن میکنند و با آن در تمام کوچه و خیابانهای شهر ظاهر میشوند… اگر زنان مجردی که در همسایگی شما زندگی میکنند، کاملاً محجبه باشند، هم پرچم تفوق سیاسی و هم اجتماعی را برافراشتهاید و با این کار ثابت کردهاید که حکمفرما هستید.” (یانار محمد، عراق)
سیاسی کردن بدن زنان در بین نهضتهای بنیادگرایی امری مشترک است. در صربستان، بنیادگرایان مذهبی، زنان را مسئول “مصیبتی” به نام “کاهش میزان موالید” میدانند و سراسقفِ کلیسای ارتدکس در رسالات خود، به زنانی که نمیخواهند صاحب فرزند شوند یا اقدام به سقط جنین میکنند، هشدار میدهد که با این کار “قاتل” و “گناهکار” محسوب میشوند. بنیادگرایان هندو، در احمدآباد، نیز سقط جنین را بهمثابه ارتکاب “قتل” محکوم میکنند و این در شرایطی است که بنیادگرایان ناسیونالیست “احساس تعلق به قومی ”برتر” را در میان همه هندوها برمیانگیزند و به آنها در مورد خطرِ تبدیلشدن به اقلیتی تحت ستم هشدار میدهند.” (پاسخگوی تحقیق، هندوستان) هدف دوگانه این قبیل اقدامات، معمولاً واضح است: مبارزه علیه سقط جنین، زنان شاغل را هم هدف قرار میدهد و از آنها میخواهد از شغل خود به خاطر مردان بیکار دست بکشند.
سفارش مؤکد بر مفاهیم مردانگی و زنانگی در مرکز توجه همه بنیادگرایان مذهبی قرار دارد. آنها مردان را وادار به کنترل زنان خود و “باز راندن آنان به محیط خانه میکنند و از آنها میخواهند زنانشان را به داشتنِ رفتاری مقبول وادارند _ در غیر این صورت، مرد بودنِ آنها زیر سؤال میرود.” (گیتا ساگال، انگلستان/ هندوستان)
گرایشهای جنسی و حقوق همجنسگرایان
همه انواع بنیادگرایی مذهبی در برابر ابراز تمایلات جنسی خارج از حیطهی ازدواج قاطعانه ایستادهاند و این بخشی از مباحثات کلی آنها در ترویج هنجارهای جنسیتی کاملاً معینشان است. یکی از کنشگران حقوق زنان شرح میدهد که چگونه مسائل جنسی، مشغلهی اصلی فکر و ذکر سنتگرایان مذهبی است: “بنیادگرایی بیشتر از آنکه خود را به ایلوتبار وابسته بداند، به جنسیت، سکسوالیته و خانواده میاندیشد. واکنش علیه حق آزادی بارداری، و حقوق همجنسگرایی و … همگی تأکیدی دوباره بر تداوم مفهوم مردانگی در درازمدت است. (مب سگرست، ایالاتمتحده)
بنا بر تجارب اکثریت فعالان حقوق زنان، مبارزات بنیادگرایان مذهبی علیه همجنسگرایی، تغییر جنسیت و …، و صبغهی بلاقید و شرطِ واکنش آنان نسبت به موضوع، بیانگر آن است که نگرش سنتی مذهبیها به گوناگونی گرایشهای جنسی، به شرایط اجتماعی و منطقهای خاص محدود نمیشود. نمونههایی از اینها، مبارزات انجمن مسیحیان باهاما، شامل ابراز مخالفت و پخش برنامههای رادیویی و موعظهی آنها علیه همجنسگراهاست، درحالیکه در ماریتوس [۶] با حرکت گِی پراید [۷] مقابله میشود و مخالفان بنیادگرا “جمعیت همجنسگرایان را شبه حیوان میخوانند.” یکی از فعالین حقوق زنان ذکر میکند که تقریباً محال است موضوع گوناگونی گرایشهای جنسی در آمریکای مرکزی در مباحثات قانونی مطرح شود و رویارویی سنتگرایان مذهبی را در پی نداشته باشد. ” توسل به مذهب همیشه مستمسکی برای عدم تصویب قوانین در حمایت از همجنسگرایان است.” (پاسخگوی تحقیق، ونزوئلا)
سنتگرایان مذهبی در پی تحمیلِ هویتی واحد به زنان هستند. منازعه برای کنترل بدن زنان و سکسوالیته همچنین برای مشخص کردن زنان در “داخل” گروههای مذهبی ونیز “خارج” از آنهاست. (سیلویا اِسترادا کلادیو، فیلیپین)
به عقیده یکی از زنان فعال، ممانعت اسلامگرایان (سازمان کنفرانس اسلامی و گروه منطقهی آفریقای سازمان ملل ابتدا به رهبری الجزیره و بعدها مصر) در حال حاضر بزرگترین تهدید در پیشبرد جهانی رفع مجرمیت از سقط جنین و نیز اشکال مختلف روابط جنسی خارج از ازدواج، چه بین دو جنس مخالف (که به اتهام زنا محکوم میشود) و چه بین دو همجنس (که به جرم انحراف جنسی خارج از روال طبیعی روابط جنسی محکوم میشود) هست. او خاطرنشان میکند که حکومتهای اسلامی، از گنجاندن قانونی موسوم به “حقوق فرد زاده نشده” در کمیسیون حقوق بشر و مجمع عمومی سازمان ملل بهعنوان راهحلی علیه احکام خارج از صلاحیت حوزه قضایی و نیز حکم اعدام، در سطح سازمان ملل دفاع میکنند؛ اما “این حمیت برای زندگی انسانها شامل افرادی نمیشود که قبلاً متولد شدهاند و ازقضا همجنسگرا هستند. همین حکومتها، همچنین هرگونه اشارهی خاص به گرایشهای جنسی در مورد انسانها را نامعتبر میدانند و در دفاع از این عمل خود، آن را بخشی از “سنتهای فرهنگیشان میخوانند.” (الجندرا سردا، آرژانتین)
در اینجا، موارد متعددی از اخطار از سوی رهبران کلیسا و نیز د و بار از سوی رئیسجمهور به همجنسگرایان صورت گرفته که آنها را مستحق مرگ، سنگسار یا حبس دانستهاند. فشار این کار از هر لحاظ بر روی زنان همجنسگرا بیشتر است، چراکه بسیاری از این زنان، اولاً حتی پیش خود اذعان به همجنسگرایی نمیکنند، حتی اگر افرادی تأثیرگذار یا حتی فعال باشند، زیرا از اثرات اجتنابناپذیر طرد از خانواده با آن ساختار مستحکم و محرومیت از روابط خویشاوندی قوی، شرمساری و مورد سرزنش قرار گرفتن آگاهاند و برای بسیاری از آنان خشونت و بیحرمتی از سوی مردان (و زنان) خانواده و اعضای جامعه وجود دارد. (پاسخگوی تحقیق، فیجی)
تضییق حقوق زنان در عرصهی عمومی
بنیادگرایان، نقشهای جنسیتی ثابت خود را طبیعی جلوه داده و از میزان مشارکت اجتماعی زنان میکاهند. برای مثال کلیسای ارتدوکس در روسیه، ارائه رفتارهای کلیشهای برای زنان را با عنوان کردن “نقش طبیعی” زنان و راندن دوباره آنان به محیط خانه از سر گرفته است. در آسیای جنوب شرقی، سنتگرایان با تفسیر خود از آئین بودا، پسران را برای رهبری و دختران را برای بندگی آموزش میدهند. از اریتره، فرانسه، مالزی و صربستان گرفته تا بَپتیستها در آمریکا و یا گروههای نظامی مسلمان در پاکستان، بنیادگرایان مذهبی درصدد ایجاد محدودیت برای دسترسی زنان جوان به عرصهی آموزش هستند.
این پدیده بهویژه عرصهی مشارکت سیاسی زنان را تنگ کرده است. در فیلیپین، فعالان حقوق زنان شاهد رواج ایدهی برتری مردان توسط بنیادگرایان “ایگلزیا نی کریستوز” هستند که موجب کاهش چشمگیر تعداد رهبران زن، در هیئت حاکمه در سطح ملی و محلی شده است. ازقضا در بنگلادش “جماعت اسلامی” بنیادگرا، بخشی از حکومتی را تشکیل میدادند که تحت نخستوزیری یک زن، یعنی بیگم خالده ضیاء، اداره میشد و این در حالی است که هنوز هم، مبارزه علیه رهبری زنان _ بهعنوان یک اصل “غیر اسلامی”_ ادامه دارد. تعالیم بنیادگرایان کاتولیک و مسیحیان انجیلی در آمریکای مرکزی و مکزیک، شهروندان، بهویژه زنان را شدیداً از دخالت در حکومت محلی، حمایت از مسائل حقوقی و مشارکت در امور مدنی دلسرد میکنند. اما وقتی نوبت به مقابله باسیاستهای دولت میرسد، بنیادگرایان، اغلب، شهروندان را به مداخله ترغیب میکنند.
گروههای بنیادگرا نهتنها زنان را از مشارکت سیاسی جدی مستثنا میدانند، بلکه آنها را از عهدهداری مسئولیت در امور مذهبی عمومی نیز بازمیدارند. برای مثال در کلیساهای گواتمالا زنان روستایی، چنانچه دختران خود را همراه خود آورده باشند، مجبور به نشستن در بیرون کلیسا میشوند. در همه مساجد سراسر جهان توجیهات مذهبی در همان جهتی رواج دارد که عبادت زنان در ملاء عام را نمیپسندد.
فعالین حقوق زنان تصدیق میکنند که برخی گروههای مذهبی بنیادگرا، امکانات اندکی را درزمینهی رهبری برای زنان فراهم و زنان را به اشتغال در پارهای مشاغل معین تشویق میکنند، یا آنها را بهصورت نمادین در خدمت سیاستگذاریهای خود بکار میگیرند. هنوز هم این نهضتها بهسادگی ادبیات جنسیتی و حقوقی را، برای فعال کردن زنان در برنامههای سنتی خاص خود بکار میبندند.
جهتگیری مذهب، برای مردان و آن دسته از زنانی است که صرفاً در نقش مؤمنان، و حافظان سنتها ظاهر شوند. سنتگرایان مذهبی مفهوم “برابری” را با دادن نقشی فراتر به زنان تغییر دادهاند. بهعلاوه وقتی صدای آنها رساتر میشود و عقایدشان پررنگتر، نقشهای برجستهای به آنها پیشنهاد میکنند، اما در اصل آنچه اتفاق میافتد، استفاده از همین زنان با بهکارگیری قدرت، برای کنترل دیگران است، آنهم به روشی که یادآور عروسکها و عروسکگردانها، در یک نمایش خیمهشببازی است. (پارامادا منون، هندوستان)
بههرحال اثرات بنیادگرایی مذهبی لزوماً، همیشه ملموس و قابل ارزیابی نیست، اما برای فعالین حقوق زنان از جوامعی با گوناگونی بنگلادش و بریتانیا و نیجریه و … رسالت این سنتگرایان که همانا حرکت خزندهی هنجار سازی آنان برای جوامع است، بسیار قابلتأمل هست.
تأثیرات روانی: تنگ کردن عرصهی عمل و اندیشه
کنشگران مسائل زنان از سراسر جهان، نمونههایی از تأثیرات منفی عمیق و درازمدتِ روانی عملکرد بنیادگرایان مذهبی را در چنته دارند_حقایقی که غالباً ناشناخته میمانند. ازآنجاکه آموزههای مذهبی شدیداً درونی و بخشی از هویت افراد میشود، بنیادگرایی مذهبی قادر است بیش از هر نظام مردسالار دیگر فضا را برای ابراز نظرات مخالف تنگ کند. به چالش گرفتن و ایستادگی در برابر این آموزهها میتواند دشواریهای روانی عمیقی را ایجاد کند. به قول یکی از فعالین، “سنتگرایی مذهبی، خودنگری را در زنان از بین میبرد. (دوروتوی آکینوا، نیجریه) آموزههای مذهبی پرسش گری و حق انتخاب را محدود میکندد و رسیدن به درک از خود و استقلال فردی را به تحلیل میبرند و احساس ترس و خشم را تقویت میکنند.
در اتحاد جماهیر شوروی، دولت، تمهیدات زیادی را برای کمک به زنان برای ایفای نقش دوگانهشان (در محیط خانوادگی و در عرصهی اقتصادی) تدارک دیده بود. بعد از فروپاشی شوروی همه مؤسسات مربوطه ناپدید شد، اما هردوی این نقشها همانگونه باقی ماند و پسازآن مذهب دوباره احیا شد. فشار از همه جهات بر زنان وارد آمد … “این کاری هست که تو باید انجام بدی، چون از نظر مذهب این وظیفهی توست؛ تو باید یک قدم عقبتر از مردان بایستی.” دراینبین، جایگاه زن بهعنوان یک شخصیت مستقل کجاست؟ (ناشناس، آسیای مرکزی)
مجلس مجاهدین اندونزی پانسیونهای اسلامی برای زنان جوان تأسیس کرده که سیاست آنها ایجاد قیدوبند برای ابراز وجود آنان است، چون معتقدند که زنان منشأ فتنهاند. بسیاری از دانشآموختگان این مراکز افرادی منفعل و مطیع بار میآیند. فارغالتحصیلان این مراکز تمایلی به ابراز وجود در برابر شوهرانشان ندارند. (پاسخگوی تحقیق، اندونزی)
یک نوع تهدید روانی وجود دارد، که باعث میشود افراد حس کنند در صورت عدم اطاعت به جهنم میروند. و این کار، هرگونه میل به پرسشگری را در انسان خاموش میکند. (دوروتی آکینوا، نیجریه)
در تلاش برای عادیسازی نابرابری بین زن و مرد، سنتگرایان مذهبی واژه “مکمل” را جایگزین “برابری” کردهاند؛ یعنی زنان و مردان متفاوت هستند اما نقش مکملِ هم را دارند. این مدلسازی با تعیین نقشهای سفتوسخت اجتماعی و تفکیک جنسیتی برای زنان و مردان، هم در حریم خصوصی و هم در حوزه اجتماعی همراه است. تحمیل ارزشهای بنیادگرایان در بسیاری از موارد، ارزشها و هنجارهای اجتماعی قبلاً معمول را ریشهکن و نفی میکند. یکی از فعالین در تحلیل از رواج رو به رشد حجاب در بعضی جوامع، چنین استدلال میکند که “تأثیر عمیقتر در این است که زنان خود را چگونه میبینند و چه تعریفی از خود ارائه میدهند. بهمرورزمان، آنها شروع به توجیه آن میکنند: “این بهترین کاریِ که باید کرد؛ زنان باید چنین رفتاری داشته باشند.” (مونا مهتا، هندوستان) برای زنان جوانی که این حس نابرابری در آنها نهادینهشده، عواقب آسیبهای روانی، میتواند بسیار جدی باشد.
من فکر میکنم شدیدترین ضربه این هست که بسیاری از زنان به این باور و احساس میرسند که حق برخورداری از حقوق خود را ندارند. تصمیمگیری در مورد خود آنها، افکار و بدن آنها تحت نفوذ و در اختیار دیگری است. بهعبارتدیگر قبول میکنند که شهروند درجه دوم هستند. (لوسی گاریدو، اروگوئه)
در این زمینه یکی از فعالان حقوق زنان، آمار بالای خودکشی زنان در ایران را مطرح میکند که چهار و نیم برابر مردان است و در میان زنان جوان بیشتر از مسنترها رایج است. “بسیاری از این خودکشیها در انظار عمومی صورت میگیرد، آنها به پشتبامها میروند یا در حیاط خانهها، در پارک یا وسط خیابان اقدام به خودسوزی میکنند یا خود را جلوی ماشین یا قطار میاندازند. به نظر من اینها علائم بحران و حاکی از اعتراض است.” (هما هود فر، کانادا/ایران)
بسیاری از افراد مذهبی از اینکه بنیادگرایان، دین آنها را غصب و سیاسیاش کردهاند، ابراز خشم و سرخوردگی میکنند. این فشار مدام بر دوش آنها سنگینی میکند که بایستی دائماً وفاداری خود را به مذهب ثابت کنند و خطر رانده شدن از اجتماع برای آنها وجود دارد. نزدیک به یک نفر از هر ده فعال حقوق زنان یا خود، تجربهی طرد شدن از جامعه را داشته یا شاهد این اتفاق برای دیگری بوده است. اتفاقی که حد نهایی فشار روانی را در پی دارد و معمولاً با سایر آسیبهای جسمی ناشی از طردشدگی همراه است. برای مثال در کامرون یک زن جوان به خاطر پوشیدن شلوار به هنگام یک سفر طولانی با اتوبوس، از مسجد محل زندگی خود رانده شد. در مکزیک، کلیسای کاتولیک تهدید به تکفیر نمایندگانی کرد که در مجلس به قانونی شدن سقط جنین رأی مثبت دادهاند. در کشورهایی که کشمکشهایی بین اکثریت و اقلیت در جریان است، فشاری مضاعف برای اثبات وفاداری به کشور، یا تعلق به هویت اجتماعی خاص وجود دارد که به ترتیب رهبران اکثریت یا رهبران اقلیتها برای مردم مقرر میکنند. فشار روانی و طولانیمدت این برخوردها، برای گروههایی که در جامعه به حاشیه راندهشدهاند، میتواند بسیار پر گزند باشد.
پانویسها، توضیحات مترجم:
۱- Association for Women Rights in Development
۲- جزئیات بیشتر در مورد ویژگیهای بنیادگرایی مذهبی در دیگر مقالهی پژوهشی ”اوید” زیر عنوان: “تعابیر مشترک فعالان حقوق زنان در تحلیل بنیادگرایی مذهبی” (۲۰۰۸) آمده است.
۳- پنتکوستالیسم حرکت مذهبی جدید در مسیحیت است که زندگی معنوی را همراه با “بخشش روح مقدس”، “موهبت الهی”، “سخنان الهامی” و تعبیر و تفسیر الهامی و پیشگویی میداند. پیروان این حرکت مذهبی، بخشش معنوی را در زندگیشان بهعنوان یک نعمت و رحمت خدا محترم میشمارند. آنها معتقد به روح مسیح در پنجاهه (پنجاه روز بعد از مرگ) هستند که در حواریون حلول میکند تا مسیحیت از این طریق زنده نگه داشته شود. پنتکوستالها بعد از تغییر قرن پدیدار شدند و مرهون طرفداران مذهبی سنتی جنبش هولایز هستند. (از سایت رسمی مرکز تحقیقات و مطالعات رسانهای همشهری)
۴- اوید از مؤسسه فرانسیس کیسلینگ به خاطر ارائه اطلاعات در این زمینه قدردانی میکند.
۵- این حق شامل حق زن برای بارداری؛ تنظیم خانواده، سلامت و آموزش جنسی است.
۶- جزیرهای در شرق ماداگاسکار
۷- حرکتی جهانی که خواهان حقوق و مزایای برابر برای همجنسگرایان و معتقد به سه اصل اساسی است که افراد باید به هویت جنسی و گرایشهای جنسی خود مفتخر باشند؛ تفاوتهای جنسی موهبت است؛ و هویت جنسی و گرایشهای جنسی امری ذاتی است و نمیبایست هشداری جهانی در پی داشته باشد.